ادعای خدایی
♥خوش آمدید بفرمایید یه فنجون قصه♥

♥امیدوارم لحظات خوبی در این سایت داشته باشید♥


ادعای خدایی

نویسنده : Mohammadreza تاریخ : سه شنبه 2 دی 1393

روزی مردی نزد فرعون آمد وخوشه انگوری به او داد و گفت:
اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز فرصت گرفت.
شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد
که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
فرعون پرسید کیستی؟ دید که شیطان وارد شد.
شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.
سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد!
بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم
آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟



نظرات شما عزیزان:

سحرناز
ساعت21:07---24 آذر 1395
وبتون فوق العادست
خیلی لذت بردم
موفق باشین


مونس
ساعت12:02---20 آبان 1395
حكايت بعضي از ما آدماس...فقط مث فرعون رومون نميشه بگيم

حالا وجب که نی؟
ساعت13:23---2 دی 1393
سلام آقا نه فقط این داستانه بلکه همشووون کلا خیلی باحاله ایول دمتم گرم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: یه فنجون قصه، ادعای خدایی، ،





تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به ♥ یه فنجون قصه ♥ مي باشد.